ولایت علی(ع)
.
?خداوند میفرمایند:
اگر تمامی مردم بر ولایت علی اجتماع می کردند، جهنم را نمی آفریدم.?
.
?خداوند میفرمایند:
اگر تمامی مردم بر ولایت علی اجتماع می کردند، جهنم را نمی آفریدم.?
?داستان آموزنده #آهنگر_دانا?
آهنگری پس از گذراندن جوانی پر شر و شور ، تصمیم گرفت وقت و زندگی خود را وقف خدا کند.
سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد،اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش چیزی درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش روز به روز بیشتر می شد .
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد،
گفت :
واقعا عجیب است…! درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خدا ترسی بشوی،زندگیات بدتر شده، نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده…
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد، او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمیفهمید چه بر سر زندگیاش آمده .
اما نمیخواست دوستش را بیپاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود.
بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم.
بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم.
یک بار کافی نیست …
آهنگر مدتی سکوت کرد، و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد.
حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد.
میدانم که این فولاد، هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد…
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد.
ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم، این است :
خدای من…
?از کارت دست نکش،
میخواهم شکلی راکه تو میخواهی،به خودم بگیرم.
با هر روشی که میپسندی ادامه بده ،
هر مدت که لازم است ادامه بده ،
اما هرگز ،
مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن…?
چقدر زیباست اين مطلب
چند مرتبه ارزش خوندن داره
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم “مشتی خاک"
که ممکن بود “خشتی” باشد در دیوار یک خانه
یا “سنگی” در دامان یک کوه
یا قدری “سنگ ریزه” در انتهای یک اقیانوس
شاید “خاکی” از گلدان
یا حتی “غباری” بر پنجره
??
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای” نهایت"
برای” شرافت”
برای” انسانیت”
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :??
” نفس کشیدن “
” دیدن “
” شنیدن “
” فهمیدن “
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید ??
من منتخب گشته ام :
برای” قرب “
برای” رجعت “
برای” سعادت “
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:??
به” انتخاب “
به” تغییر “
به” شوریدن “
به” محبت “
??
وای بر من اگر قدر ندانم !!
#حکایات_علماء
#سید_نعمت_الله_جزایری
? احترام ویژه سید نعمت الله جزایری به استاد خویش علامه مجلسی
?سزاوار است که شاگرد با دیده تعظیم به استاد بنگرد و هنگام فرا گرفتن علم #مودبانه در مقابل او بنشیند.
?هنگامی که در در اصفهان بودم و از محضر استادم علامه مجلسی صاحب کتاب “بحار الانوار” استفاده می بردم من را از میان شاگردانش که بیش از هزار نفر بودند مورد #عنایت_خاص خود قرار داد و جزء افراد خانواده خویش میشمرد.
?روز و شب با او در معاشرت بودم زیرا در آن موقع مشغول تصنیف کتاب بحارالانوار بود. #شب را نزد او میماندم و در مورد این کتاب به او کمک میکردم.
?استاد معظم برای آن که از مطالعه خسته نشوم با من #شوخی میکرد و نکات ظریف و لطیف و خنده آور برای من میگفت.
? با این ترتیب می بایست در مقابل استاد روی من باز شده باشد ولی هرگز چنین نبود، هر وقت میخواستم به اتاق او وارد شوم اندکی دم در می ایستادم تا #اماده_ورود بر او شوم و قلبم آرام بگیرد.
? منبع: انوار النعمانیه، ج۳، ص۳۶۱.
? بهشتی شدن تمام شیعیان ?
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند :
اگر شیعه ای از شما گنه کار باشد موقع عذاب وسوزاندن آن مومن در آن دنیا باعث خوشحالی دشمنان شما میشود وآبروی شما می رود.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند :
ما در همین دنیا به شیعیان کمک می کنیم که توبه کنند…
گفتند : آقاجان اگه گناهاش زیاد بود چی؟
امام صادق(علیه سلام) فرمودند :
موقع جان دادن عزراییل بر او سخت میگیریدتا گناهانش پاک شود…
گفتند : آقاجان اگرگناهانش خیلی بیشتر از اینها باشد چه میشود؟
آقا فرمودند : آنقدر در برزخ نگاه داشته میشود تا بخشیده شود.
گفتند یابن رسول الله(صل الله علیه وآله وسلم) اگر باز هم گناهانش بیشتر از این حرفها بود آن وقت چه میشود.
راوی میگوید : در این لحظه دیدم امام صادق (علیه السلام) عصبانی شدند و دو زانو نشستند و فرمودند :
به کوری چشم دشمنان دستش را می گیریم و وارد بهشت میکنیم.
?بحارالانوار جلد 93 صحفه 373