???
? روز شوم
یکی از یاران امام هادی (علیه السلام) گفت خدمت حضرت رسیدم.
در حالی که در مسیر راه، انگشتم مجروح شده بود و سواری از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد و در وسط جمعیت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند.
گفتم خدا مرا از شر این روز حفظ کند، عجب روز شومی هستی.
امام هادی (علیه السلام) فرمود با ما ارتباط داری و چنین می گویی؟!
روز که گناهی ندارد، چرا روز را گناهکار می شماری؟!
از شنیدن این سخن به هوش آمدم و به خطای خود پی بردم.
عرض کردم ای مولای من، استغفار می کنم و از خدا آمرزش می طلبم.
امام فرمود روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم و نحس می شمارید، هنگامی که کیفر اعمال شما در این روزها دامنتان را می گیرد!
عرض کردم من برای همیشه از خدا استغفار می کنم و این توبه من است ای پسر رسول خدا.
امام فرمود این برای تو فایده ای ندارد، خداوند شما را مجازات می کند به مذمت کردن چیزی که نکوهش ندارد.
آیا نمی دانی خداوند ثواب و عقاب می دهد و جزای اعمال را در این سرا و سرای دیگر خواهد داد.
سپس فرمود دیگر این عمل را تکرار مکن و برای روزها، در برابر حکم خداوند کار و تأثیری قرار مده.