خورشید ولایت
شعر اگر بی علی بیان بشود
حیف وقتی که صرف آن بشود
ولادتی_غزل
مادری با وجاهت خورشید
زهره ای با نجابت خورشید
آمد از کوچه ی عفاف و حیا
در حریم قداست خورشید
دامن کعبه را گرفته و گفت:
شده وقت ولادت خورشید
تا درخشید و در میان آمد
نام خورشید و صحبت خورشید
کعبه لرزید و دست و پا گم کرد
از شکوه و جلالت خورشید
و قدم به خانه ی معبود
مادری با صلابت خورشید
جبرئیل از بهشت آمد و گفت:
خیر مقدم به حضرت خورشید
بی خبر بود آسمان حتی
چند روزی ز حالت خورشید
تا سه روز آفتاب در دل داشت
آرزوی زیارت خورشید
عاقبت لب گشود کعبه و گفت:
ماجرای ولادت خورشید
از حرم آمد آفتاب به دست
مادر راست قامت خورشید
سجده می کرد حق تعالی را
دیده می شد عبادت خورشید
قبله را سوی کعبه آورده است
این سه روزه اقامت خورشید
افلح المومنون قرائت کرد
سال ها قبل بعثت خورشید
یار و سردار و جان احمد اوست
وصی برحق محمد اوست
“سر مستور” جلوه گر شده است
“رق منشور” جلوه گر شده است
در توحید از صدف آمد
کاشف سر “لوکشف” آمد
نور چشم و دل ابوطالب
همه ی حاصل ابوطالب
زاده ی بی نظیر بنت اسد
پسر شیر و شیر بنت اسد
اولین قاری کتاب الله
باب علم نبی و باب الله
مادر دهر اعتراف کند
مثل او لم یلد و لم یولد
سيدروح الله مؤيد